دو تا خواهرند هر هفته میان بیمارستان.دیروز یکیشون نیومده.می گم خواهرت نیومده. میگه آره دکتر! امروز مریض بود نتونست بیاد.
عکسهایی که حتی دیدن آنها هم قلب دوستداران کتاب را به طپش وامیدارد
-
کتابهای قدیمی، قفسههای کتابی در شکلهای دوستداشتنی، بوی کتابهای قدیمی،
روجلدها، تازههای کتاب، رنگها و عنوانها و جملات کتاب، کتابفروشیهایی که
با ...
۲ ساعت قبل
۹ نظر:
بسيار عالي بود نوشته هات! مي بيني كه، فقط دو-سه سال در يافتنت تاخير داشتم!
عالی می نویسی هر وقت مطالبت رو می خونم لبخند تلخی میزنم!
عجب
دنیای ما هم دنیای وارونه ای شده
نوشته های جالبی بودند، همه این صفحه رو خوندم، سالهاست که ایران نیستم، نگاه آدم های توو ایران برام بیانگر شناخت و تغییرات در آنجاست. به نظرم آدم فهمیده ای می آیید و با استاندارد مردم دنیای آزاد جور در می آیید. با این حساب زندگی توو ایران باید برات سخت باشه. چون خودم تجربه کردم که باشعور و انسانیت بودن در ایران یعنی زجر کشیدن. زمانی که من آنجا بودم که اینطوری بود!
به هر حال مرسی واسه نوشته هات. باز هم خواهم خواندت.
اولین بار که این مطالب رو می خونم.بسیار زیبا می نویسید.
یادم رفت بگم من بر خلاف اون آقاهه که مشکل عدم عاشق شدن داشت الان زود عاشقت شدم.
Help me please
از اون پایین همشو خوندم! برا الانم خیلی مناسب بود نوشته هاتون!ممنون
کجایی شما ؟
خداااااااا بود....
ارسال یک نظر